♥دنيای شيرين من♥







 وقتی عاشقش شدم که دیدم


 هیچوقت دلمو نشکست
 

هیچوقت بهم نه نگفت
 

همیشه در جواب بچه بازیهام 

خندید و گفت: عاشق همین کاراتم...

 

 

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 

 گاهی به خدا نفس کشیدن سخت است

یعنی نفسی تو را ندیدن سخت است

با زور مسکن قوی خوابیدن

با دلهره از خواب پریدن سخت است

عاشق نشدی زندگی ات تلخ شود
تا درک کنی که دل بریدن سخت است

بعد از تو خدا شبیه تو خلق نکرد
یعنی که شبیه ات آفریدن سخت است

هر روز سر کوچه نشستن تا شب
از فاصله های دور دیدن سخت است

حقا که تو سهم من نبودی حالا
فهمیدن این درد شدیدن سخت است

باشد تو برو زندگی ات شاد ولی
بی تو به خدا نفس کشیدن سخت است

 

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 

این دلنوشته رو برای کسانی می نویسم که همیشه در کنارم هستن 

بـــــرای کســانی که به هنگام نیاز به لبهای مـــن خنده میارن 

بـــــرای کســانی که در زمان نــومیدی به مــن دلگــرمی میدن 

بــــــرای تـــو  دوســــت خــــوبـــــم 

بــــــرای تـــو که در سرراهم قرار گرفتی 

بــــــرای تـــو که همنشین مــن شدی

 بــــــرای تو که لحظه های غم و شادی خودمو با تو میگذرونم

زندگـــی تنـــها نفس کشــیدن نیست

زندگـــی راستین زمانی است که نفس انســـان می گیرد 

زندگـــی زیباست بخصوص با دوستـــی مثل تـــو 

 

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 Photo-skin.ir-Light303

یک مرغ اسیر بال و پر باخته ام

بی لذت آب و دانه، سر باخته ام

پا در دل دام و دل اســیر صیـــاد

من، قصه ی بازی دوسر باخته ام !

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ...

 خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.

 زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.

 آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود ...

 و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.

  به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دو

ستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.

 بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم ...

 فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.

 زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم ...!

خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم :

 هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم

قبل از رفتم به محل کار یک قاشق آرامش بخورم .

هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.

زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم .

و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.

 امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:  

  رنگین کمانی به ازای هر طوفان ،

لبخندی به ازای هر اشک ،

دوستی فداکار به ازای هر مشکل ،

نغمه ای شیرین به ازای هر آه ،

و اجابتی نزدیک برای هر دعا  .

  جمله نهایی :  عيب کار اينجاست که من  ' آنچه هستم '  را  با   ' آنچه بايد باشم '  اشتباه مي کنم ،    خيال ميکنم  آنچه  بايد  باشم  هستم،   در حاليکه  آنچه  هستم نبايد  باشم .  

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

بايد دختر باشي تا بداني پدر لطيفترين موجود عالم است... بايد دختر باشي تا ته دلت قرص باشد که هيچوقت 
جاي دست پدر روي صورتت نخواهد افتاد مگر به نوازش!

بايد پدر باشي تا بداني دختر عزيزترين موجود عالم است... 
تا پدر نباشي نميتواني درک کني دختر داشتن افتخار پدر است!!!
بايد دختر ِ پدر باشي تا احساس غرور کني... 

بايد پدر-دختر باشيد تا بدانيد چه شگفتيهايي دارد اين عالم! 
چه عزيز است اخم تلخ پدر و ناز دختر... 
چه نازک است دل پدر که طاقت ديدن اشک دختر را ندارد...
بايد پدر-دختر باشيد تا...

پدرم، تنها کسي است که باعث ميشه بدون شک بفهمم 
فرشته ها هم ميتوانند مرد باشند!!!

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

w3hb92h7wswkyrkkn0.jpg

خب اشکال ندارد اصلن که گاهی دنیا را اینطور تار ببینیم. از پشت پرده اشک. حتا یکی از نشانه‌های انسان‌های سالم همین توانایی خندیدن از ته دل و گریه کردن به‌موقع است. یعنی اگر کسی ناتوان در انجام این دو کار باشد شاید معلولیت ذهنی یا نقصی داشته باشد، و برای درمان این نقص مثل ناتوانی جنسی شما با اسپم ای‌میلتان و شبکه‌‌های مزخرف ماهواره‌ای بمباران نمی‌شوید. پس بدانیم که خندیدن و بغض کردن و اشک‌های آرامی که روی گونه‌ها می‌افتند خودش نشانه‌ی این است که پشت این صورت یک آگاهی فراگیر و یک انسان باشعور نشسته است. دل درد گرفتن از خندیدن زیاد و گلو درد از بغض دردناک وقت‌های خداحافظی یا دلتنگی خودش نشانه‌ی خوبی است. نشان‌ می‌دهد هنوز انسانیت در وجود ما جریان دارد و هنوز و هنوز در این دنیای خاکستری مادی بی‌احساس، چیزهایی اهمیت دارند که برایمان بی‌قیمت هستند.

راه حلی که من پیدا کردم این است که وقت‌هایی که تصویر مقابل برایتان تار شد و گونه‌هایتان خیس به خاطرات خوبتان فکر کنید. زیر پلکتان را بکشید جلو تا اشک‌هایتان را زیرش قایم کنید. من تجربه کرده‌ام و فهمیده‌ام مثل وقتی ده ساله بودم و پلو‌ها را زیر فرش خالی کردم که بتوانم بروم مدرسه. این پلک زیر چشم آدمیزاد هم خاصیت‌های خوبی دارد. بعد به ماجراهای هیجان‌انگیز در پیش رو فکر کنید. با تمام این ترفند‌ها باز هم اشک‌هایتان خواهد ریخت و این نقص کلک جادویی سرزمین رویایی نیست. آن وقت شما متوجه یک حقیقت بزرگ در وجودتان خواهید شد. که هنوز توان گریه کردن و شادی کردن بی‌حد را دارید. بعد می‌توانید به خودتان افتخار کنید شما هنوز یک انسانید. یک لاشه‌ی حیوانی متحرک نیستید که خندیدن را کار انسان‌ها‌ی سبک می‌داند و اشک‌های شما را نشانه‌ی شکننده بودن شما. بگذاریم توفان زندگی ما را خم کند و این خم شدن موقتی را ضعف تلقی نکنیم. تنها درختانی را باد بر زمین می‌اندازد که با غرور فراوان سرسختانه مقابلش می‌ایستند

 

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 خدایا اگه دختر پسر نامحرمی از فرط علاقه و نیاز همدیگه رو بوسیدن نمیگم اون دنیا مجازاتشون نکن....بکن ولی تو رو به عدالت قسم تو مجازاتت اینارم در نظر بگیر:
تورم 30 درصدی
اجاره خونه های بالا(یه زیر زمین ماهی 500 تومن اجاره)
2 سال سربازی
نرخ بیکاری بالای ده درصد
بهانه های الکی بزرگترا
و هزار تا مصیبت دیگه
قربونت یه طبقه مخصوص تو جهنم با ملاحظات ویژه واسه ما ایرانیا در نظر بگیر که حسابی وضعمون خرابه!

نظر یادتون نره اجیااااااااا و داداشای گلمممممممم

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

263930_275239305938868_626519409_n.jpg

 

دختــــــــرا : دوست داری عشقت کجای صورتت رو ببوسه؟

پســــــــرا: دوست داری کجای صورت عشقت رو ببوسی??

 حتما نظر بده یادت نره ها

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

سلام به همه عزیزاااااااhttp://lavanichat.ir/smilies/1356796399_1334064683_aqxzv.gif

امروز یه امتحان سخت داشتم نمیدونین چه گندی زدمممممممممhttp://lavanichat.ir/smilies/154fs232528.gif

البته خودمم باورم نمیشه http://lavanichat.ir/smilies/di-UH6X.gif

بعدش با دوستم رفتیم خرید دوستم میخواست کفش بخره از خنده ترکیدیم  همه کفش فروشی ها از شانس بدش تعطیل شده بودن منو دوستام شدیم http://lavanichat.ir/smilies/555.gif

بعدش رفتیم جاتون خالی بخاطر خراب کردن امتحان رفتیم شیر موز بستنی خوردیم کافی شاپ هم دانشگاهیمون http://lavanichat.ir/smilies/1358369661_4.gif

بعدش یه اتفاق افتاد یکی از همکلاسامونو دیدیم با یکی از پسرای دانشگاه تو کافی شاپ بودن ما هم نه اینکه یه خرده فضول هستیم  شروع کردیم با جاسوس بازیhttp://lavanichat.ir/smilies/rthyjk.gif

تا فهمیدیم اینا با هم رفیقن یه نفس راحت کشیدیمhttp://lavanichat.ir/smilies/1356619452_5afb789a599cc9250aa0cd65c4ecba6a.gif البته از فضولی 

ولی ته دلم امروز خیلی ناراحت بودم چون امتحانمو گند زدم http://lavanichat.ir/smilies/154fs232528.gif بعدش تا الان دندون درد دارم http://lavanichat.ir/smilies/154fs232528.gif

نه اینکه دندون عقلام داره در میاد http://lavanichat.ir/smilies/123%20(13).gif عقلم داره کامل میشه http://lavanichat.ir/smilies/123%20(13).gif

الانم اومدم با تعریف کردن خاطره امروزم دندون دردمو فراموش کنم  هم یه داستان کوتاه بنویسمhttp://lavanichat.ir/smilies/1341618403_1330934293_0026%20(2).gif برام دعا کنین خوب بشه

ببخشید نویسنده خوبی نیستم ولی دلم میخواد راجب خاطرات روزانه ام هر چن کوتاه بدون هیجانم باشه براتون بنویسمhttp://lavanichat.ir/smilies/girl_blush.gif

امیدوارم با نظراتتون منو یاری کنین http://lavanichat.ir/smilies/Laie_60B.gifhttp://lavanichat.ir/smilies/Laie_60B.gifhttp://lavanichat.ir/smilies/Laie_60B.gifhttp://lavanichat.ir/smilies/Laie_60B.gif نظر یادتون نره http://lavanichat.ir/smilies/Laie_60B.gifhttp://lavanichat.ir/smilies/Laie_60B.gifhttp://lavanichat.ir/smilies/Laie_60B.gif

http://lavanichat.ir/smilies/shekl%20(1).gif

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 سلامممممممممممممممم

  من تصمیم گرفتم از این به بعد دیگه راجب غم ننویسم http://lavanichat.ir/smilies/021%20(5).gif

موافقین همتون ؟؟http://lavanichat.ir/smilies/85.gif

پ کمکم کنین چون اصلا دست به قلمم خوب نیستhttp://lavanichat.ir/smilies/1341618403_1330934293_0026%20(2).gif 

میدونم اجی و داداشای گلم تنهام نمیزارن  پ با نظراتتون کمکم کنین http://lavanichat.ir/smilies/040.gif

 عاشقتونممممممممممممم http://lavanichat.ir/smilies/girl_blush.gif

 نظر یادتون نره http://lavanichat.ir/smilies/2wer.gif

http://lavanichat.ir/smilies/A72%5b1%5d.gif

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!

ببرم بخوابانمش!

لحاف را بکشم رویش!

دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!

حتی برایش لالایی بخوانم،

وسط گریه هایش بگویم:

غصه نخور خودم جان!

درست می شود!درست می شود!

اگر هم نشد به جهنم...

تمام می شود...

بالاخره تمام می شود...!!!

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

گـاهــﮯ نـدانـسـتـﮧ از یــک نـفـر بـتـﮯ درســت مــیـکـنـﮯ

آنــقـدر بـزرگ کـﮧ از دســت ابـراهـیـم نـیـز کــارـﮯ بـر نـمـﮯ آیـد

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها

حسرت ها را می شمارم

و باختن ها

وصدای شکستن را

... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم

وکدام خواهش را نشنیدم

وبه کدام دلتنگی خندیدم

که چنین دلتنگــــــــــــــــم

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

مهربانيت را به دستي ببخش ؛ که مي داني با او خواهي ماند ....

وگرنه حسرتي مي گذاري بر دلي که دوستت دارد ... !!!

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

به "سگ" استخون بدی ..

دورت میگرده

واست دم تکون میده !!!

من به تو "دل " داده بودم ... لعنتـــــــــــــــــــی !!!!!

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...

میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...

اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!

اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی ...

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

گاهــی باید نباشــی ... تا بفهمــی نبودنت واسه کی مهمه ...

؟! اونوقته که میفهمی بایــد همیشه با کی باشی ....

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

دلم تنگ شده

براي وقتي كه مي گفتي :دلم واست تنگ شده

دلم تنگه..

براي بودنت

شايدم لبخند خودم

دلم براي همه چيز تنگ شده جز

نبودنت !

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

برای خیانت ،

هــــزار راه هــســــت اما هـیــچ کــــدام

به انـــدازه تــــظـــاهـــر

به دوست داشتن کــثـیــف نـیـســـت ...

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

دارم سعی می کنم همرنگ جماعت شوم،

آهای جماعت...

میشود کمکم کنید؟؟؟؟؟؟

شما دقیقا چه رنگی هستید؟!

رمانتیک...

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش !

همین بس که :

نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است ،با تیغِ کُند.

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

کلاغ جان!

قصه من به سر رسید...

سوار شو!

تو را هم تا خانه ات می رسانم...

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

همی گویی غمش را در دل نگهدار

نصیحت گو! نمی گویی دلت کو؟

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

به ما گذشت نیک و بد، اما تو روزگار

فکری به حال خویش کن، این روزگار نیست

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

به نسل های بعد بگویید ...

که نسل ما نه سر پیاز بود نه ته پیاز ...

نسل ما خود پیاز بود ...

که هر که ما رو دید گریه کرد

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

اﯾﻨﺠﺎ ﺯﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ...

ﻣﻬﺮﯾﻪ ﺍﺕ ﺁﺏ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ!

ﻗﺎﺿﯽ ﺟﯿﺮﻩ ﺑﻨﺪﯼ ﺍﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ!

آنچه نقد است فقط جان توست،ﮐﻪ ﻗﺴﻂ ﺑﻨﺪﯼ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ!!!

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

از دنیـــای ِ واقــعـی و نــامــردیــاش ! پنــــاه آوردیــــم بــه دنیــای ِ مـجــازی !

غــافـل از این کــه ، آســمون ، هـــمون آسـمونــه ...

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

سعی نکن متفاوت باشی!

فقط "خوب باش"

خوب بودن به اندازه ی کافی متفاوت است...

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

کارمـــان به جایــی رســـیده که طـــوری بایـــد دلتنـــگ شـــویم

که به کســـی بـــرنخـــورد ..!!

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

وقتی داریم به یکی فکر میکنیم نیست کنارمون!

وقتی میاد کنارمون باشه

دیگه بهش فکر نمیکنیم!

آحرش نفهمیدم زمان چیو حل میکنه؟

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

از عذاب بی تو بودن،در سکوت خود خرابم

دوری از صورت ماهت،هر نفس میده عذابم

خاطرات با تو بودن شب و روز میاد بخوابم

اینه آخرین کلامم ،بخدا بی تو خرابم

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...

تظاهر به بی تفاوتی،

تظاهر به بی خیـــــالی،

به شادی،

به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...

اما . . .

چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

دلم تنگ است برای کسی که نمی داند...

نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم...

می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد....

پس بگذار که نداند بی او تنهایم...

دور میمانم که نزدیک بماند...

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

حـقـیـقـت دارد !

کافـی سـت چــمـدان هــایــت را ببــندی

تــا حــاضـر شــونــد ، هـمه

بـــرای ِ از یـــاد بــُـردنــت !

آنـکه بــیشتـر دوستـت میــدارد ، زودتــــر !!!

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت,

از این همیشه ها که ندارند باورم ,

حال مرا نپرس که هنجارها مرا

مجبور می کنند بگویم که بهترم...

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد .

شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش- دوست می دارد

حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد ،

چه قدر دوســتت دارد !

و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد !

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

بعضي زخــــم ها هســــــت كه هـــــــــر روز بــــايـــد روشونو باز كنــــي

و نـــــــــمـــــــــــــك بپـــــــــــاشــــــــــ ــــي ...

تــــــــا يــــــــــادت نـــــــــــــره كه ســــــــــــــراغ بعضـــــــــــي آدمـــــــــــــا

نبــــــــــــــــــــايـ ـــــــد رفـــــــــــت ، نــــــــــــــبـايـــد! ! !

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

می گوید: کلمات گـــــــــــاهی بار معنایی خود را از دست می دهند ...

این روزها " دوستـــــت دارم " ها دیگر قلــــــب کســـی را به تپش وا نمیدارد !

و گونه کسی را سرخ نمیکند !

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

می گویـــــــــم : مشکل از دوست داشتن نیست مشکل از تکـــــــــرار است ! تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی!

یکی دیروز و یکی فردا .

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

انسان مجموعه ای از آنچه که دارد نیست؛

بلکه انسان مجموعه ای است از آنچه که هنوز ندارد، اما می تواند داشته باشد .

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

دوره، دوره آدم هایی ست که همخواب هم می شوند

ولی هرگز خواب هم را نمی بینند .

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

اگرمیخواهی محال ترین اتفاق زندگیت رخ بدهد

باور محال بودنش را عوض کن .

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

برنده می گوید مشکل است، اما ممکن

و بازنده می گوید ممکن است، اما مشکل .

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

زندگی قانون باور ها و لیاقتهاست، همیشه باور داشته باش

لایق بهترین هایی .

 

جملات عاشقانه, دل نوشته

 

زندگی یعنی :

ناخواسته به دنیا آمدن

مخفیانه گریستن

دیوانه وار عشق ورزیدن

و عاقبت د

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 سیاه پوشیده بود، به جنگل آمد ... استوار بودم و تنومند !

من را انتخاب کرد ...
دستی به تنه ام کشید، تبرش را در آورد و زد ... زد ... محکم و محکم تر ...
به خود میبالیدم، دیگر نمی خواستم درخت باشم، آینده ی خوبی در انتظارم بود !
سوزش تبر هایش بیشتر می شد که ناگهان چشمش به درخت دیگری افتاد، او تنومند تر بود ...
مرا رها کرد با زخم هایم ، او را برد ... و من که نه دیگر درخت بودم، نه تخته سیاه مدرسه ای، نه عصای پیر مردی ...
خشک شدم ..
بازی با احساسات مثل داستان تبر و درخت می مونه ...
ای تبر به دست ، تا مطمئن نشدی تبر نزن !
ای انسان، تا مطمئن نشدی، احساس نریز ... زخمی می شود ... در آرزوی تخته سیاه شدن،خشک می ش!!!!

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 آهای مسافر خسته من ، دستت را بگذار بر روی دل من

میبینی که من نیز مثل تو خسته ام ، میبینی که من نیز مثل تو با غمها نشسته ام

آهای مسافر خسته من ، عاشق دل شکسته ات شده ام ، ببین مرا که محو نگاه زیبایت شده ام

من اینجا و تو آنجا هر دو دلشکسته ایم ، تا اینجا هم اگر نفسی است  

برای هم زنده ایم

من برای تو میشکنم و تو برای من ، راه راست بی فایده است ،

تقلب میکنیم تا زندگی مات شود در این دایره غم...

آهای مسافر خسته من ، شب آمده و باز هم یاد تو در دلم ،

ستاره ها خاموش ، من مانده ام و وجودم که در حسرت است ، در حسرت یک آغوش ....

آغوشی که لذتش تنها با تو است ، دنیا خواب است ،

کاش بودی که بیداری ام تا سحر عادت است

آهای مسافر خسته من ،کجا میروی ، جایی نداری برای رفتن ،

همه جا ماندنیست ، جز اینجا که نمیتوانیم بمانیم برای هم....

شعر غم میخوانم و اشک در چشمانت ، غم برای یک لحظه رود درمان میشود آن درد حال پریشانت

من برای تو فدا میشوم و تو برای من ، همه وجودم فدایت ، تو آرام بمان تا خیالش راحت شود دل من..

آهای سرنوشت ، با ما هم؟ ما که در زندگی به ناحق باختیم و چیزی نگفتیم،

در آتش عشق سوختیم و باز هم سکوت کردیم ،

با غمها همنشین بودیم و با حسرت نشستیم ، هر چه رفتیم،

آخر راه بن بست بود و باز هم نشکستیم!

رفتیم و رفتیم تا آخر راه ، آخرش پیدا نشد و ما نشستیم چشم به راه...

آهای مسافر خسته من ، دستت را بگذار در دستان من ...

میبینی که تا اینجا هم با تو ماندم، گفته بودم تا آخرش ، آخر قصه  را هم برایت خواندم.... 

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 دنیایی پر از سیاهی ، چیزی نشد نصیبم جز تباهی !

بازی های عاشقانه ، انواع قلبها ، یکی شکسته و یکی به انتظار پوچی نشسته

حرفهای تکراری ،  این تنها صداقت است که از آن بیزاریم

سخت است قدم برداشتن در راه عشق ،

صدها قدم برداشتیم و این شد یک تصویر زشت

تصویری سیاه و سفید ، طعم تلخ عشق را تنها آن دلشکسته چشید

نمیفهمیم و آغاز میکنیم ، پایانش پیداست و باز هم هوس پرواز میکنیم

 صدایی زیباتر از صدای سکوت نیست ،

در این دنیا دلی عاشقتر از یک دل تنها نیست

به دنبال یک بازی زیبا ، رنگ دلها همیشه سیاه ، من با بقیه فرق دارم تا آخرش بیا....

وعده ی دروغ ، لحظه هایی شلوغ، تپشها تندتر ،

بیقراریها بیشتر ، نمیگذرد این ساعتهای نفسگیر!

پاسخی نمیشنوم ، به خواب نمیروم ، و باز هم شب زنده داری و بی تابی ،

برای کسی که ارزشی برایم قائل نیست ،

برای کسی که دلش در کنارم نیست ، برای کسی که نمیفهمد ، نمیداند ، نمیبیند!

همه چیز پر از دروغ ، باز هم می آید آن غروب...

به انتظار چه کسی نشسته ای؟ باز هم هوس عاشقی کرده ای؟

آغوشت را به همه کس دادی و در آغوش همه کس خوابیدی ...

گرمای تنت برای همه شد و سردی اش برای خودت،

نجابتت را فدا کردی در راه دلت...

باز هم باید بشنوی حرفای تکراری ، باور کنی و فکر کنی دلت اینبار نخواهد شکست !

از این فکرها نکن ، مثل من حرف همه کس را باور نکن،

همه مثل همند شک نکن،بیش از این زندگی ات را به پای این و آن تباه نکن! 

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 انگار عمریست به پایت سوخته ام ، هنوز هم با تو چشم به فرداها دوخته ام

مگر میشود از تو دل کند ، تو همچنان پرواز میکنی و من در بند ...

انگار عمریست همه فصلهایم خزان است ، تو سبز باش ، تمام زندگی برایم بهار است

برای منی که عاشق هستم، بودنت همان هوایی است که در آن نفس میکشم

اگر طعم زندگی تلخ است با تو طعم شیرین زندگی را میچشم

سوختم و شکستم ، به تو که رسیدم همچو یه یک شاخه خشکیده دوباره شکفتم

در اینجا نه هوایی است نه بارانی ، عشق من ببار که تو یک فرشته نجاتی

مگر میشود بی تو این زندگی را سر کرد ،

این درد دوری ات بود که چشمهایم را تر کرد...

آنچه میخواهم از خدا ، تو هستی و تو هستی و خود خدا ...

که دستهایمان را بگیرد ، تا عشق زیر پای بی وفایی نمیرد ،

تا صدایمان را بشنود ، تا شیشه غمها را در لحظه هایمان بکشند،

آری خدا درد دل ما را میشنود !

از این شکستنها ، در دل این سوختنها ،

زیر اینهمه خاکستر غنچه عشق شکفته ،

این معجزه ایست که در قلب عشقمان نهفته ...

نه من همرنگ دیگران بودم ، نه تو همراه دیگران بودی ،

من در وجود تو بودم و تو در قلب من بودی و اینگونه ما با هم در دنیایی دیگر بودیم...

خودت را رها نکن از دلم ، دستانت را به من بده گلم ،

منی که بی تاب لحظه های در کنار تو بودنم

انگار عمریست در حسرت آن روزم که همان امروز میشود،

گفته بودم تا چشم بر روی هم بگذاری امروز هم در کنار تو تمام میشود ....

با تو آغاز کردم و با تو میمیرم... 

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 دوستت دارم ای تو که در قلبت نیستم ، میخواهمت ای تو که مرا نمیخواهی

حسرت شده برایم آن لحظه که بگویی مرا میخواهی...

همه میدانند ،دلم تنها تو را میخواهد ،

اما چه افسوس که عشق نغمه غمگینی برایم میخواند

در حسرت تو ماندن مثل لحظه ی بی بال و پر پریدن است ،

در حسرت تو ماندن ، مثل لحظه ی در کویر خشک دویدن است ،  

مثل بی هوا نفس کشیدن است...

عاشقت هستم عزیزم ، کجایی که بی تو دارم شب و روز اشک میریزم...

عاشق هستم و تنها ، هیچکس نمیفهمد حال مرا ...

دوستت دارم ای تو که نمیدانی قلبم دیوانه ی تو است، تمام وجودم پر از تمنای تو است...

همیشه در رویاهای خودم به سر میبرم ، چقدر دلخوشی به قلبم بدهم؟؟؟ ،

تا کی به خیال آمدنت از آن دوردست ها به سوی سایه ی خیالی ات بدوم؟

نه انگار نمیشود همچنان تنها به خیال داشتنت زندگی کرد ، یخ زده ام دیگر در این اتاق سرد...

هر چه خورشید میتابد آب نمیکند این تن یخ زده را ...

دوستت دارم ای تو که در قلبت نیستم ، میخواهمت ای تو که حتی برایت آشنا نیستم...

غریبه ای از خاک تنهایی که عاشق تو است ، مدتهاست تنها و گرفتار تواست...

همیشه شب را به عشق بودنت سر میکنم ،

فردا که می آید روز را از نو با حسرتی سرد شب میکنم... 

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 هوای سرد دلها ، در آغوش گرم عشقها!

با دلی نا امید از همه چیز ، با لبی خشکیده از یک چیز و این حادثه ی ناچیز

این رفتن بیهوده است ، اگر نماند هوای جاده آلوده است ،

خیالش از همه چیز آسوده است اما

دلش در خیالات باطل به خواب رفته است!

هم خواب و هم بیداری ! خواب و بیداری اش مثل هم است ،

تمام فکرش پیش دل است ، تمام ذکرش آه غم است ، تمام حرفها کلام آخر است  

قفسی به وسعت یک دنیا ، بی اعتقاد از همه چیز ، در دل او خدایی نیست

از اینکه تنهاست ، تنهاتر است ،

آن گرگ گرسنه از او عاشقتر است ، این خاک آلوده نیز از دلش پاکتر است

فرار از عشق، گریز از انتظار ، نه معتقد است به فردا ،

نه دل بسته است به دیروز، انگار امروز برایش روز آخر است

اگر دستش به غنچه ای برسد ، خشک میشود ،

اگر به گلی خیره شود ، آن گل پر پر میشود،

اگر به چشمه ای برسد کویر همراه او میشود

و این سرنوشت او  نیست ، این خواسته ی اوست

به کجا میروی ، با این دل شکسته به کجا مینگری ،

نه دستی است که دستهایش را بگیرد ،

نه چشمی است که با دلسوزی او را ببیند !

چون دلی سوخته تر از قلب او نیست،

آنقدر حقیر است که از نزدیک هم وجودش را نمیتوان دید

این رفتن بیهوده است ، اگر نماند هوای جاده آلوده است

بمان و به امید گذشته ها بنشین ،

تو که فردا را نمیبینی ، همه روزهایت مثل هم است  

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 مدتی است از شکسته شدن این دل گذشته ،

هنوز قطره هایی از اشکهای  آن روزها بر چشمانم نشسته ،

حالم بهتر نیست از این دل خسته ...

نمیدانم کیستی ، غریبه ای یا آشنایی ، تنها میدانم تو برای دلم یک بی وفایی

نه به فکرت هستم نه در حال فراموش کردنت ، شاید دلم باشد در حال یاد کردنت

یاد میکند از تویی که از یاد برده ای مرا ، از یاد برده ای حتی بی وفایی ات را ،

از یاد برده ای یاد مرا ، سوزانده ای همه خاطره ها را ...

مدتیست از آخرین دیدارمان گذشته ، هنوز سرنوشت همه درها را بر رویمان نبسته ،

تا دلم ببیند لحظه رفتنت را ، تا دلم از یاد نبرد که چگونه پشت کردی

به من و با دل سنگت تنهایم گذاشتی و رفتی

آه این دل ،حسرت روزهای با تو بودن است ،

حسرت روزهایی که چه عاشقانه دوستت داشتم ،

برایت میمردم ، و تو نیز بی رحمانه مرا جا گذاشتی

آه این دل ، آخرین نفسهایی است که از عشق تو میکشم ،

آخرین هوایی است که از عشق تو جا مانده و

آخرین لحظه هاییست که یاد تو را در دلم تحمل میکنم...

من که هر چه میخواهم فراموشت کنم نمیتوانم ،

کاش مثل تو میتوانستم آنطور فراموش کنم که حتی نام عشق گذشته ات را نیز به یاد نداری ...

آنگونه که تو مرا شکستی ، هر سنگدل دیگری بود پشت سرش را هم نگاهی میکرد ،

که حتی لحظه پرپر شدن آن دلشکسته را ببیند ،

تو که مرا شکستی دیگر نگاه نکردی به پشت سرت ،

راه خودت را رفتی و من هم گفتم این دل شکسته ام فدای سرت ...

آه این دل به سردی آن لحظه هایی است که گذشته،  

اما یادش در قلبم یخ بسته است

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 هوشته مره پلای سر گنه تن نگار انه 

سفره ره جم نکن نور یار سر نهار انه

درانه دساپا هاکن، بور همه ره صدا هاکن 
چکه بزن سما هاکن سرزده با وقار انه

تشت بور لگن بیار طبل و دسر کتن بیار 
دشمن ور کفن بیار بورده پار و پرار انه

دهره بیار گلن بزن گو ره بور همن دون 
خارک پیراهن دکن یار سمن سوار انه

لمتکا و متکا بیار، کاسه و پیلکا بیار 
بزکله جونکا بیار مظهر کردگار انه

زهره انه روجا انه نقره انه طلا انه
خنده انه صفا انه جلوه شام تار انه

لینگ نشون گنه انه، دسا دهون گنه انه
دور زمون گنه انه بلبل بی قرار انه

اسپه میها ره بو نرو وارش و وا ره بو نرو
سرد هوا ره بو نرو چرده دوسه دار انه

حجله نشین هلی ره بو ممرز و ولولی ره بو
پج بدا انجلی ره بو ککی و ککی مار انه

غرصه نخر صوا انه روز دهون الا انه

یار نئو خدا انه دلبر غرصه خوار انه

چله شونه هوا شونه ورف شونه میها شونه
چکه شونه سما شونه یار تن کنار انه

سبزه پرس چمن پرس دره پرس همن پرس 
مرده در کفن پرس چله سر بهار انه

زردکلا کئی انه سرخ تتی ائی انه 
ورف دهون هئی انه باغ انه نپار انه

تازه پچا پچا ره بو ترنه ونوشه ها ره بو
پهلم و گندیما ره بو سوزی سبزه زار انه

درد انه دوا انه عشق انه جفا انه 
برمه و ونگ وا انه غرصه بیشمار انه

ظلم دره ستم دره محبت دم به دم دره 
غم دره گاه کم دره گاه هزار هزار انه

لاله همن همن انه، سنبل و یاسمن انه
قاصدک چمن انه، سرخ تتی انار انه

حافظ خوش سخن گنه عمر دراز ره بخواه
راسه نمیر بهار انه، کمبزه با خیار انه

این همه ره فنا بوین همه ره نابجا بوین 
جای همه خدا بوین عشقه که پایدار انه

حجت دل دماغ دور باته امیدوار باش
عمر ننه زمون ننه گردش روزگار انه

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 من تنها بود...

من انها رو داشت ولی بازم تنها بود...

خیلی از من ها ادعا می کنن تنهان ولی او رو دارن...

خیلی از من ها با یه من دیگه هستن ولی ادعا میکنن تنهان...ادعا میکنن تک پرن...عجب من هایی هستند...

من از دروغ متنفر بود سعی کرد دروغ گو نباشه...

من دروغ شنید سعی کرد به روش نیاره...

من بهش گفت مریضه من خیلی نگران بود...داغون شد...ولی بعدا شنید که مندروغ گفته من مریض نیس...

من باورش نمیشه این دروغ باشه هنوزم واسه من دعا میکنه...این منه که بعدا باید جواب اشکای منو بده اگه دروغ گفته باشه...

من، من رو همونجوری که بود باور کرد ولی من، من رو جوری که بقیه گفتن باور کرد...

من بهش گفت دوسش داره...من باورش نکرد...من نخواست اذیت شه پس کنار کشید...

من خیلیا رو جدی گرفت...ولی خیلیا من رو شوخی گرفتن...

من بی خیال همه چیز شد ولی همه چیز بی خیال من نشد...

من ناراحت شد یه دفعه به رو اورد تنها شد...

من دلش شیکست...یه وقتایی هم دل شیکوند..

من نفهمی کرد تاوانشم داد...

من خیلی حرفا تو دلش موند...خیلی حرفام زد...

من کنار من های عصبانی موند ولی هیچ منی با عصبانیت من نموند...

من خیلیا رو یادشه ولی کمتر کسی به یاد منه...

من زاپاس بود واسه منی که پنچر بود...

من وقتی یاد من میفتاد که دیگه منی نبود...یعنی  تنها مونده بود...

من قصه نبود حقیقت بود...

من واسه خیلیا من بود ولی خیلیا واسش من نبودند...

چراغ خونه ی من یه وقتایی روشن یود یه وقتایی خاموش ولی اکثر وقتا تنها بود...ولی من باور نکرد...

من مخاطبای خاص خودش رو داره...

من شاید تو باشی...من شاید من باشم...امیدوارم بفهمی من کجا منم...من کجاتویی...

شاید خیلیا این من ها رو نفهمن چون من ها مخاطب دارن...من شاید هیچ وقت این متن رو نخونه چون از رویای تنهایی من بی خبره...

من هیچ منی رو یادش نمیره...

یه روزی من پر...

یه روزی تو پر...

یه روزی ما پر...

انها پر...

همه پر...

اما او موند...او میمونه...

به امید او...

بشنو از من:

با هیچ منی شوخی نکن چون هیچ منی جنبه نداره...

به هیچ منی وابسته نشو چون همه ی من ها تنهات میذارن..

اگه منی بهت گفت عاشقتم زود باور نکن چون شاید انقدر دلش پاک باشه که عاشق خیلیا باشه...

کمتر منی پیدا میشه که معنیه دوس داشتن رو واقعا بفهمه...

عشق رو با من بودنت خراب نکن...

حرف  اخر من:

..من رو ببخش...

 

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

مدت هاست كه ديگه بريدم، دلم تنگ شده براي آسودگي ها،

ديگه عبور كردم از عشق قديم، ديگه گذشتم درد نميكنه

همه ميگن عشق اول يه چيز ديگه س اما من ميگم مهم نيست

كه عشق اولت كيه مهم اينه كه عشق آخر و هميشگي ت كيه.

دلم ميخواد عاشق بشم يه عاشقي درست و حسابي

يه رها شدن قشنگ مثل بيدهاي مجنون

دلم ميخواد به ديوار تكيه بدم نه باد....

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

دلـــــم می لــــرزد هــــر گاه صـــدای جدیدی سلام می کنـــد

قــلبم می کـــوبد 
نفـــسم تـــنگ می شود
دســـتانم بــه لـــرزه می افــتند 
مـــن دیگــر کـــشــش خداحـــافظــی نــدارم 
ببــخشید کــه دیــگر جــواب سلامِ کسی را نمی دهـــم!

 


 

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 

رسد به گوش دلم صدای پای حسین 
دوباره پر میکشم به کربلای حسین
نماز صبح ازل جمال خون خداست 
برای دل شدگان سر تو قبله نماست 
چه میشود  که دلم شود قناری تو 
به جان روح الامین به خون جاری تو
تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 چه تنهایی شلوغی است تنهایی من!

 آن زمان که اطرافت پر است از دوستان خوش سخن و رنگین پوست

که از رنگین بودن آنها به تنگ آمدی و در حسرت یک رنگ بودنشان سینه ات مالامال غم است!

 کاش ﻣﻰ‏‎‎‌‍فهمیدند که : "قالی از صد رنگ بودنش زیر پا افتاده است"

 کاش ﻣﻰدانستند باید دوست بود تا اینکه از دوستی سخن گفت.

 کاش معنی این پیمان مقدس را ﻣﻰدانستند.

 و من اکنون ﻣﻰفهمم که چرا درد را باید با چاه گفت!

 و این روزی است که در ازدحام تنهایی خود غرق ﻣﻰشوم!!!

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید  

نمی دونم از کجا شروع کنم قصه ی تلخ سادگی مو

نمی دونم چرا قسمت می کنم روزای خوب زندگی مو

چرا تو اول قصه همه دوسم می دارن وسط قصه می شه سربه

سر من می ذارن

تا می خواد قصه تموم شه همه تنهام می ذارن

می تونم مثل همه دورنگ باشم دل نبازم می تونم مثل همه یه عشق بادی بسازم

تا با یه نیش زبون بترکه و خراب بشه تا بیان جمعش کنن حباب دل سراب بشه

می تونم بازی کنم با عشق و احساس کسی می تونم درست کنم ترس دل و دلواپسی

می تونم دروغ بگم تا خودمو شیرین کنم می تونم پشت دلا قایم بشم کمین کنم

ولی با این همه حرفا باز منم مثل اونام یه دروغ گو می شم و همیشه ورد زبونام

یه نفر پیدا بشه به من بگه چی کار کنم ؟

با چه تیری اونی که دوسش دارم شکار کنم ؟

 من باید از چی بفهمم چه کسی دوسم داره ؟

تو دنیا اصلا عشق واقعی وجود داره ؟؟؟

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comعشق از دست رفته بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

این روزها به لحظه ای رسیده ام که با تمام وجود ملتمسانه از اشکهایم می خواهم که یادت را از ذهن من بشوید... یادت را بشوید تا دیگر به خاطر تو با خود جدال نکنم ...

من تمام فریاد ها را بر سر خود می کشم چرا که  می دانستم  در این وادی ، عشق و صداقت مدتهاست که پر کشیده اند اما با این همه تمام بدبینی ها و نفرتها را به تاریک خانه دل سپردم

و در گذرگاهت سرودی دیگر گونه اغاز کردم و تو... چه بی رحمانه اولین تپش های عاشقانه قلب مرا در هم کوبیدی ...

تمام غرور و محبت مرا چه ارزان به خود خواهیت فروختی ،  اولین مهمان تنهایی هایم بودی...
روزی را که قایقی ساختیم و آنرا از از ساحل سرد سکوت به دریای حوادث رهسپارکردیم دستانم از پارو زدن خسته بود ... دلم گرفته بود...

زخم دستهایم را مرهم شدی و شدی پاروزن قایق تنهایی هایم... به تو تکیه کردم...
هیچ گاه از زخمهای روحم چیزی نگفتم و چه آرام آنها را در خود مخفی کردم ...
دوست داشتم برق چشمانت را مرهمی کنی بر زخمهای دلم اما لیاقتش را نداشتم....

مدتها بود که به راه های رفته... به گذشته های دور خیره شده بودی ...من تک و تنها پارو می زدم و دستهایم از فرط رنج و درد به خون اغشته بود... تحمل کردم ... هیچ نگفتم چون زندگی به من اموخته بود صبورانه باید جنگید ...

به من اموخته بود که در سرزمینی که تنها اشک ها یخ نبسته اند باید زندگی کرد...
اما امروز دریافتم که حجمی که در قایق من نشسته بود جز نفرت هیچ چیز دیگری نبود... 
و ای کاش زود تر قایقم را سبکتر کرده بودم...

با این همه... بهترینم دوستت دارم ... هرگز فراموشت نمی کنم...

هیچ کس این چنین سحر امیز نمی توانست مرا ببرد آنجایی که مردمانش به هیچ دل می بندند با هیچ زندگی می کنند به هیچ اعتقاد  دارند و با هیچ می میرند!

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 چند صباحیست هنگام غروب دلم می گیرد و من در هوای گرفته ی غروب به آینده ی نه چندان دور خویش می اندیشم .

 

مرگ اولین مقوله ای است که انسان را به فکر فرو می برد .

که آیا مرگ ترسناک است ؟

هر روز غروب خورشید می میرد و دوباره وقت سحر زنده می گردد . همین طور یک درخت پائیز می میرد و بهار زنده می شود .

شاید هم یک انسان پس از مرگش سال های سال در خاطره ها و دل ها باقی بماند و فراموش نشود و نمیرد .

و من می دانم روزی فراموش خواهم شد و کسی نوشته هایم را نخواهد خواند و صدایم به گوش هیچ کس نخواهد رسید  و دیگر قلمم  مرگ و فراموشی را تفسیر نخواهد کرد .

من فراموش می شوم و دیگر کسی صدای باز شدن پنجره ی چوبی اطاقم را نخواهد شنید و برای دیگران نیز نخواهد گفت .

من می روم و فراموش می شوم و فراموشی مانند هیولایی مرا در خود می بلعد .

آری ! فراموشی بسیار ترسناک است حتی از خود مرگ .

و من هر غروب کلامی از فراموشی خواهم نوشت تا شاید بدینسان بتوانم فراموشی خویش را در خویش فراموش کنم تا شاید فراموش نشوم . فراموش شده ای بی گناه ...


تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 وقتی عقربه های عجول ساعت اتاقم هر روز تند تر از دیروز به سوی خط پایان می دوند وقتی صدای قهقهه ی عبور لحظه ها  را می شنوم وقتی به زلالی گذشته و گریه های شبانه فکر می کنم وقتی که احساس شیرین و شیشه ای ((عشق )) را دورتر و دورتر از امروز می بینم که گاهی با نگاهی خسته برایم دست تکان می دهد دلم برای خودم تنگ می شود .

 

دلم برای ((من )) برای احساسم برای خاطره هایم تنگ می شود . برای منی که یادش داده اند تا همه چیز را - حتی عشق را - به چشم منطق نگاه کند اما مگر احساس عقل را می شناسد ؟

راستش از این همه منطق گریزانم . دلم برای آن همه احساس بی منطق تنگ شده برای خودم برای احساس دوباره ی لحظه های ناب و پر اضطراب عشق . برای دل لرزه برای گریه .

این گونه که می شوم یقین پیدا می کنم که هنوز سیاه نشده ام . که هنوز می توانم شیشه ای باشم . این احساس به من می گوید قرار نیست تا همیشه در روز مرگی های تلخ غوطه ور باشم . به من حالی می کند که همیشه می توان عاشق بود . آری همیشه . اگر چشم هایم را باز کنم و نگاهم رو به آسمان باشد .

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود .

آری ! همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم ...

 

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی ! رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه . و تو که دستهایت سایه بانی بود بر بی کسی های من ... تو که گمان می کردم از تبار آسمانی و دلتنگی هایم را در می یابی تو که گمان می کردم ساده ای و سادگی ام را باور داری. افسوس... افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من و حتی ساده مثل سادگی هایم ! من ماندم و یک عمر خاطره و من حتی رفتنت را  باور نکردم  ... کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم ! کاش می فهمیدی صداقتی را که در حرفم بود و در نگاهت نبود کاش می فهمیدی بی تو دل تاب نمی آورد ... رفتی و گریه هایم را ندیدی و حتی نفهمیدی من تنها کسی بودم که .... قصه به پایان رسید و من هنوز در این خیالم که چرا به تو دل بستم و چرا تو به این سادگی از من دل بریدی ؟!! که چرا تو از راه رسیدی و پادشاه تک تک این ترانه ها شدی ؟!! ترانه ها یی که گرچه در نبود تو نوشته شد اما فقط و فقط مال تو بود که سادگی ام را باور نکردی ! گناهت را می بخشم ! می بخشمت که از من دل بریدی و حتی ندیدی که بی تو چه بر سر این ترانه ها می آید ! ندیدی اشک هایی را که قطره قطره اش قصه ی من بود و بغضی که از هرچه بود از شادی نبود ! بغضی که به دست تو شکست و چشمانی که بعد رفتن تو غرق اشک شد و تو حتی به این اشکها اعتنا نکردی ! اعتنا نکردی به حرمت ترانه ها یی که تنها سهم من از چشمانت بود ! به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایم خشک شد ! به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم !(یادت هست ؟ )  نه ! تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی ! قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان جادویی توام که ساده فریبم داد ! قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم !

 خدانگهدار ... خدانگهدار  بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com 

 

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 

 

از پشت فرسنگها فاصله آمدم...
اما این بار آمدنم رنگ دیگریست! 
رنگی از جنس رویای تنهایی...!!آمدم ولی نه برای ماندن  بلکه برای تنها بودن...
مثل تو که هیچگاه آمدنت از جنس ماندن نبود!و...

می روم و برای همیشه در حوالی رویاهای تنهایی خودم در دوردست می مانم ٬
همانجا که عشق رنگی از هزار رنگ دارد ...رنگی از جنس غم ...رنگی از جنس اشک ...و در آخر رنگی از جنس تنهایی...
میروم و به تو قول خواهم داد ٬هیچگاه جای خالی حضورم را احساس نخواهی کرد!
می روم... مثل تو که روزهاست رفته ای وفقط رویای بودنت در این حوالی زنده است!!! 
حالا دیگر خوب می دانم آرزوی آمدنت را هم مثل سکوت زلال چشمهایت به گور خیالهای محال خواهم برد...


من همه ی این سالها آمدم واز همه سراغ سادگیت را گرفتم...

اما جز تنهایی چیزی نصیبم نشد... از هرکسی که سراغت را گرفتم آدرس کوچه ی تنهایی دلم را دادندهمه دیگر می دانند جای تو در دلم هست...اما چه دلی؟دلی تنها...

اما دیگر تو نبودی و انگار همراه آن خنده ی آخرین برای همیشه رفتی به جایی که دیگر ...

دست خیال و خوابم حتی به گرد نگاه هایت نرسید ....

من تنهایم آن هم فقط به خاطر تو که دلت به هوای دیگری می تپد ...


 

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

این روزا دلت گرفته میدونم


تموم دنیا واست سرابه میدونم

توی اون سینه ی پاک و ناز تو

غم توی دلت نشسته میدونم

رفتنت واسم عذابه میدونم

دیدنت واسم یه خوابه میدونم


میدونم تو میری و من عاقبت میمونم تنها و بی کس


میدونم...!!!

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 غـــــــــــــــــــــــــــــــم

 عزیزا برید ادمه مطلب بخونید حتما بخونین


ادامـــه مطـــلــبــــــ..♦ـ♦ـ♦ـ....
تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 مگه توخودت نگفتی که کنارمن میمونی/خیلی گفتن بی توبودن بازبون بی زبونی

عزیزم یادت بمونه خیلی بدکردی و رفتی/به توعادت کرده بودم اماتورفتی که رفتی

منه ساده فکرمی کردم که به آرزوم رسیدم/این همه به پات نشستم از تو هیچ خیری ندیدم

باشه من میرم ولی تو به خداتنهامیمونی/نگرانتم نباشم به خداخودت میدونی

باشه من میرم ولی تو چشم به راه من نباشی/قلب ساده وصبورم بایدازعشقت جداشی

اخرقصه ی ماهم عاقبت که زیروروشد/کی فکرمیکردکه نباشی دل من بی آبرو شد

باورش سخته هنوزم اگه تونباشی پیشم/کی دردمنومیفهمه وای دارم دیوونه میشم

وقتی که صدات به گوشم میرسه اتیش میگیرم/وقتی تونباشی پیشم باکی من اروم بگیرم

ازهمون روزی که رفتی دارم ازغصه میمیرم/ازهمه مردم این شهر هی سراغتو میگیرم

ازهمون روزی که رفتی قاب عکستومی بوسم/تواونجاغریبی اره منم این گوشه میپوسم

عاشقه یه عمره توروازیادش نبرده/یه روزبرمیگردی امامیشنوی فلانی مرده…

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

چه تنهایی شلوغی است تنهایی من!

 آن زمان که اطرافت پر است از دوستان خوش سخن و رنگین پوست

که از رنگین بودن آنها به تنگ آمدی و در حسرت یک رنگ بودنشان سینه ات مالامال غم است!

 کاش ﻣﻰ‏‎‎‌‍فهمیدند که : "قالی از صد رنگ بودنش زیر پا افتاده است"

 کاش ﻣﻰدانستند باید دوست بود تا اینکه از دوستی سخن گفت.

 کاش معنی این پیمان مقدس را ﻣﻰدانستند.

 و من اکنون ﻣﻰفهمم که چرا درد را باید با چاه گفت!

 و این روزی است که در ازدحام تنهایی خود غرق ﻣﻰشوم!!!

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 این را برای کسی مینویسم که روزی دوستم داشت



به حرفهام به عشقم به احساسم احترام میذاشت



و با آن نگاهها و حرفها مرا تنها گذاشت



اگر صدسال دیگرم ازم بپرسند عشقت کیست ؟



خواهم گفت : همان کسی که قلبم را مجنون خویش کرد و مرا تنهای تنها گذاشت



و من با تمام وجود شکستم .


 
تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 

 

دردم این نیست که

او عاشق نیست

دردم این نیست که

معشوق من از عشق تهی است

دردم این است که

با دیدن این سردیها

من چرا دل بستم...؟!
 
 

 

 

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 شیشه ای میشکند، یک نفر میپرسد که چرا شیشه شکست؟

دیگری میپرسد شیشه ی پنجره را باد شکست؟

یک نفر میگوید شاید این رفع بلاست
........

دل من سخت شکست، هیچ کس هیچ نگفت
.........

که دلش را چه کسی بود شکست؟

غصه ام را نشنید
.......

از خودم میپرسم؛

ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر بود؟

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰

 نــَـه بــــه دیــروز هــآیی کـــه بودی می اندیشــَمــ

نـــَـه بـــه فـــــَــردآهــآیی کـــه شــآیـَـد بیــــآیی 


میخـــــــوآهــَـم امـــروز رآ زنــدگـــی کــُنــمــ 

خواســـتی بــآش.... 

خواســـتی نَبــآش....

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

تاريخ برچسب:,سـاعت نويسنده ♰măђşą♰
яima